رمان جنایت و مکافات، پیشنهاد تپسی برای سفر امروز
تپسی میگیریم و توی ماشین مینشینیم. بعد، اولین کاری که میکنیم، برداشتن گوشی تلفن همراه و غرق شدن در جهان مجازی است. ما، دقایق فراوانی را در رفت و آمد روزمره میگذرانیم و چشم که باز میکنیم، میبینم بیشتر روز را بی این که کار مفیدی کرده باشیم، مشغول گوشی تلفنمان بودهایم.
پیشنهاد ما؟ برای ساعات رفت و آمدمان برنامهریزی کنیم. شهرها روز به روز شلوغتر میشوند و رسیدن به مقصد، به سادگی سالهای پیش نیست. پس چه بهتر که این ساعات رفت و آمد را، بخشی از زندگیمان بدانیم و نه نقاط توقف آن.
این هفته چه کتابی بخوانیم؟
پیشنهاد این هفتهی ما برای سفرهای شهری با تپسی، رمان بینظیر “جنایت و مکافات” است. فرقی نمیکند که این کتاب را بهصورت پی دی اف میخوانید، صوتیاش را گوش میدهید یا با خود حمل میکنید، مهم این است که بدانید فیودور میخایلاویچ داستایِفسکی، در سال 1866 چه اثری خلق کرده است.
داستایفسکی، در سال 1821 میلادی در روسیه به دنیا آمد. زندگی پرفراز و نشیبی که او را از زندان و تبعید تا فقر و شهرت کشاند، به حدی قابل توجه بود که طی آن بتواند بیش از 16 رمان تاثیرگذار بر تاریخ ادبیات جهان بنویسد. جنایت و مکافات، اگر مشهورترین اثر او نباشد، قطعا یکی از بهترین هاست.
کتاب دربارهی چیست؟
داستان، با راسکولنیکف، دانشجوی فقیر و مفلسی شروع میشود که تمامی کارهایش چون معلمی و ترجمه را به دلایلی کنار گذاشته و حالا آه در بساط ندارد. آنقدر دست به دامان آلیونا ایوانونا، پیرزن نزولخوار و تنگنظر شده که دیگر هیچ چیز برای گرو گذاشتن و دریافت چند روبل اضافه ندارد.
فشار فقر و تحقیرهای مداوم اطرافیان، راسکلنیکف را به تصمیمی وامیدارد که بعد از آن، تمام زندگیاش را تحت شعاع قرار میدهد. تصمیمی که دیگر تا آخر عمر، راه فراری از عواقبش ندارد و مدام با آن دست به گریبان است. در بیداری و رویا، یک روز، جنس بیارزشی را برای فروش انتخاب میکند، تبری را لای پارچه میپیچد و به خانهی پیرزن میرود و با ضربههای تبر، کار او و خواهر بینوایش را تمام میکند.
“جنایت”، در صفحات ابتدایی کتاب اتفاق میافتد. باقی داستان، داستان “مکافات” است. راسکولنیکف مدام خود را در مظان اتهام میبیند و هر نشانهی کوچکی را، دال بر کشف راز خود میپندارد. او به دنبال مفری است تا به جنایتش مشروعیت ببخشد و درواقع میتوان گفت تمام این داستان، حول یک سوال میگردد و آن اینکه:
آیا ارزش انسانها برابر است؟
راسکلنیکف در مقالهای که پیش از قتل پیرزن در نشریهای به چاپ رسانده، ادعا میکند که ارزش انسانها با یکدیگر برابر نیست. و اگر انسانهایی بیارزش و پست مانعی بر سر راه انسانی ارزشمند شوند، او حق دارد که آنها را از میان بردارد و کار او، جنایت محسوب نمیشود. او، بر سر این دوراهی اخلاقی مانده است که آیا او، یکی از همان انسانهای ارزشمند است و کشتن پیرزن، تنها برداشتن مانعی خرد؟ و همین موضوع، کمکم دست او را رو میکند.
این بار که تپسی گرفتید، در میانهی راه، در داستان حیرتانگیز داستایفسکی بزرگ غرق شوید. او، شما را به ناشناختهترین ابعاد وجودتان خواهد برد.